نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش قیدار شهرستان زنجان و همچنین نام رودخانه ای است که از این دهستان سرچشمه گرفته پس از الحاق به ایجرود به رود خانه قزل اوزن متصل میگردد. دهستان سجاس رود در قسمت شمال بخش قیدار واقع شده است که از پنجاه آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است. جمع نفوس آن در حدود 20 هزار تن است. قراء مهم دهستان عبارتند از: قریۀ سجاس دارای 1900 تن سکنه، وموقعی که سلطانیه آباد بوده این قصبه نیز آباد و پرجمعیت بود، مسجد جامع آن از آثار باستانی تاریخ سنگهای قبرستان آن نیز بسیار قدیمی است. از قراء مهم دیگر دهستان زرند خان، احمد حصاری، ویک، شیوه، خنداب، چوزیک، پابند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش قیدار شهرستان زنجان و همچنین نام رودخانه ای است که از این دهستان سرچشمه گرفته پس از الحاق به ایجرود به رود خانه قزل اوزن متصل میگردد. دهستان سجاس رود در قسمت شمال بخش قیدار واقع شده است که از پنجاه آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است. جمع نفوس آن در حدود 20 هزار تن است. قراء مهم دهستان عبارتند از: قریۀ سجاس دارای 1900 تن سکنه، وموقعی که سلطانیه آباد بوده این قصبه نیز آباد و پرجمعیت بود، مسجد جامع آن از آثار باستانی تاریخ سنگهای قبرستان آن نیز بسیار قدیمی است. از قراء مهم دیگر دهستان زرند خان، احمد حصاری، ویک، شیوه، خنداب، چوزیک، پابند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است. این دهستان در شمال باختری نطنز و درۀ شمالی کوه کرکس واقع است. سردسیر و خوش آب و هواست. آب آن از زه رود خانه محلی است. محصولش انواع میوه های سردسیر و غلات است. این دهستان از شش آبادی و چند مزرعه تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 4400 تن و قراء مهم آن از این قرار است: چیمه، هنجن، بیدهند، فریزهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است. این دهستان در شمال باختری نطنز و درۀ شمالی کوه کرکس واقع است. سردسیر و خوش آب و هواست. آب آن از زه رود خانه محلی است. محصولش انواع میوه های سردسیر و غلات است. این دهستان از شش آبادی و چند مزرعه تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 4400 تن و قراء مهم آن از این قرار است: چیمه، هنجن، بیدهند، فریزهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 370 تن سکنه. آب آن از رود خانه هراز. محصول آنجا برنج، غلات، پنبه، کنف و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 370 تن سکنه. آب آن از رود خانه هراز. محصول آنجا برنج، غلات، پنبه، کنف و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. کوهستانی، معتدل، دارای 2447 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و پیله رود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آنجا ماشین رو است و مرزبانی درجه 2 دارد. این آبادی از 13 آبادی کوچک پهلوی هم تشکیل می یابد که اسامی قراء آن بشرح زیر میباشد: فتح مقصود، نظرعلی کندی، هشند، جوش آباد، سنجد محله، پیرراه، آقایارلو، یوز باشی محله، پیر جوار، قلعه، قاضی کندی، کوده لر، صلاح قشلاقی، ولی آباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 27 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. کوهستانی، معتدل، دارای 2447 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و پیله رود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آنجا ماشین رو است و مرزبانی درجه 2 دارد. این آبادی از 13 آبادی کوچک پهلوی هم تشکیل می یابد که اسامی قراء آن بشرح زیر میباشد: فتح مقصود، نظرعلی کندی، هشند، جوش آباد، سنجد محله، پیرراه، آقایارلو، یوز باشی محله، پیر جوار، قلعه، قاضی کندی، کوده لر، صلاح قشلاقی، ولی آباد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
جانوری است درنده که سلاطین و امرا بدان شکار کنند، (برهان)، نام درنده ای که از سگ خردتر و از گربه کلان تر است، گلابی (؟) مایل بسیاهی هر دو گوش او سیاه و نوکدار و سریعالحرکت و بغایت جلدرو باشد، (غیاث)، جانوری است که گوشهای آن سیاه است و به شاطرشیر مشهور است که زیادتی صید شیر قسمت اوست و آنرا به ترکی قره قلاغ گویند و جانور مسطور پیشاپیش شیر رود و بانگ دهد تا جانوران دیگر از آمدن شیر آگاه شوند و احتیاط نمایند، (آنندراج)، پروانه، پروانق، عناق الارض، تفه، قره قولاغ، (یادداشت بخط مؤلف) : سیاه گوش راگفتند ترا ملازمت شیربچه سبب اختیار افتاد، گفت: تا فضلۀ صیدش میخورم، (گلستان)، رجوع به سیه گوش شود
جانوری است درنده که سلاطین و امرا بدان شکار کنند، (برهان)، نام درنده ای که از سگ خردتر و از گربه کلان تر است، گلابی (؟) مایل بسیاهی هر دو گوش او سیاه و نوکدار و سریعالحرکت و بغایت جلدرو باشد، (غیاث)، جانوری است که گوشهای آن سیاه است و به شاطرشیر مشهور است که زیادتی صید شیر قسمت اوست و آنرا به ترکی قره قلاغ گویند و جانور مسطور پیشاپیش شیر رود و بانگ دهد تا جانوران دیگر از آمدن شیر آگاه شوند و احتیاط نمایند، (آنندراج)، پروانه، پروانق، عناق الارض، تفه، قره قولاغ، (یادداشت بخط مؤلف) : سیاه گوش راگفتند ترا ملازمت شیربچه سبب اختیار افتاد، گفت: تا فضلۀ صیدش میخورم، (گلستان)، رجوع به سیه گوش شود
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، دارای 360 تن سکنه، آب آن از سراب زز، محصول آنجا غلات، لبنیات و پشم است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، دارای 360 تن سکنه، آب آن از سراب زز، محصول آنجا غلات، لبنیات و پشم است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کچرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه گچرود، محصول آنجا برنج و مختصر غلات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کچرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه گچرود، محصول آنجا برنج و مختصر غلات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) : از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد، صائب (از آنندراج)
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) : از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد، صائب (از آنندراج)
کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو، (آنندراج) : دیدم سیاه روی عروسان سبزموی کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید، بشار مرغزی، در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک گردد سیاه روی چو گردد تر آینه، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394)، رجوع به سیاه رو شود
کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو، (آنندراج) : دیدم سیاه روی عروسان سبزموی کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید، بشار مرغزی، در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک گردد سیاه روی چو گردد تر آینه، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394)، رجوع به سیاه رو شود
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق